بي تو
بي تو لحظهها سكوت را جار مي كشند بي تو سايهها پنجه به ديوار مي كشند بي تو عقربههاي خسته و تب دار پا به روي خطوط ممتد تكرار مي كشند بي تو تك تك ياختههاي تنم بهر پرواز به آسمان انتظار مي كشند با تو هر آينه خاطره بود و خاطره ها عاقبت ميان شهر مرا به دار مي كشند