ملورينملورين، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

عشق من و بابا

دلتنگم

در ياد مني حاجت باغ و چمنم نيست جايي كه تو باشي خبر از خويشتنم نيست اشكم كه به دنبال تو آواره‌ي شوقم ياراي سفر با تو و راي وطنم نيست اين لحظه چو باران فرو ريخته از برگ صد گونه سخن هست و مجال سخنم نيست بدرود تو را ، انجمني گرد تو جمع اند بيرون ز خودم راه را در آن انجمنم نيست دل مي تپدم باز درين لحظه ديدار ديدار ، چه ديدار؟ كه جان در بدنم نيست بدرود و سفر خوش به تو آنجايي كه رهايي ست من بسته دامم ره بيرون شدنم نيست در ساحل آن شهر تو خوش زي كه من اينجا راهي بجز از سوختن و ساختنم نيست   راستي عكس بالا مربوط به نامزدي رضا پسر عموي من است    ...
18 بهمن 1391

بي تو

بي تو لحظه‌ها سكوت را جار مي كشند بي تو سايه‌ها پنجه به ديوار مي كشند بي تو عقربه‌هاي خسته و تب دار پا به روي خطوط ممتد تكرار مي كشند بي تو تك تك ياخته‌هاي تنم بهر پرواز به آسمان انتظار مي كشند با تو هر آينه خاطره بود و خاطره ها عاقبت ميان شهر مرا به دار مي كشند
22 آذر 1390

شاعري

دلم كه مي گيرد .. شاعر مي شوم شاعر كه مي شوم ... چشمهايم باراني ميشود بغضي غريب عمق چشمهايم را در بر مي گيرد و نمناك مي شود ... لحظه به لحظه هايم
20 آذر 1390
1