ملورينملورين، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 16 روز سن داره

عشق من و بابا

مادر شدن دختر عمو ريحانه

بالاخره ساعت 4 بعد از ظهر روز 18 تير بود كه زن عمو مريم تماس گرفت و گفت كه ريحانه ا.مده بيمارستان براي زايمان ، من سريع به بابا خبر دادم و ساعت 5 بود كه بابا رسيد خونه و ما راهي بيمارستان شديم و شما پيش مادرجون موندي ، وقتي رسيديم عمو حسين و زن عمو هما هم آنجا بودند ، كم كم عمو علي و عمو جلال هم با زن عمو ها آمدند ، مهدي و عاطفه و آرين و خانواده اميدي ، همه جمع بوديم اما خبري از مسافر كوچولو نبود تا اينكه ساعت تقريباً 11 شب بود كه ريحانه رفت و آقا ساميار به دنيا اومد و همه از سلامتي ريحانه و بچه خوشحال بودند   ...
27 آبان 1392
1