سيسموني آقا ساميار
روز بود ، قرار بود من و شما ساعت 13 جلوي درب خونه عمو رسول باشيم تا با زن عمو عاطفه و 2 تا از دوستاش بريم خونه دختر عمو ريحانه توي پرديس تا جشن سيسمونيش رو بگيرن و برگرديم ، بالاخره ساعت 13:40 حركت كرديم و بعد از كلي وقايع و بگو بخند رسيديم خونه ريحانه ، سيسمونيش طرح كفش دوزك بود ، ما هم براي ني ني حوله خريده بوديم كه كلاه داشت و قشنگ بود ، وقتي كادوهاشو باز مي كردن شما نشسته بودي و مي گفتي تولد ملورينه ، به هر حال همه چيز خوب بود و اميدوارم ني ني ريحانه به سلامتي به دنيا بياد