ملورينملورين، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 18 روز سن داره

عشق من و بابا

آمدن به خانه

روز دوم من بي صبرانه منتظر بودم كه بيام خونه ، عمه فاطمه ، عمه اشرف ، ريحانه ، زن عمو مريم ، آقا جون و مادر جون ، عمه زينت و...آمده بودند كه ما رو همراهي كنند، شما هم لباساي قشنگت رو پوشيده بودي و حمام هم برده بودنت ، بابات رفته بود دنبال خريدن گوسفند ، بالاخره ساعت 16:30 آمديم خونه گوسفند كشتن ، اسپند ريختن ، عمه منير شام آورده بود ، همه عمو‌ها و دايي‌هات هم آمدند و كلي برات هديه آوردن ، من كمي خسته شده بودم و احساس درد داشتم چون خوب نتونستم استراحت كنم اما از اينكه مي ديدم همه شاد و خوشحالن ، من هم شاد شدم اينم عكس از روز بازگشت به خونه       ...
5 مهر 1390
1