ملورينملورين، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره

عشق من و بابا

باغ نظر

روز چهارم عيد بود كه با آقاجان و مادر جون راه افتاديم به طرف خونه دايي حسين كه توي شمال خريده بود ، وقتي رسيديم ساعت نزديك 7 بعد از ظهر بود و خيلي توي راه خسته شديم اما تا روز 10ام مونديم و خيلي بهمون خوش گذشت ، شما كلي با تينا توي حياط بازي مي كردي و وقتي ميخواستيم بيايم تو گريه‌ات در ميومد ، هر شب تقريباً كارمون شده بود بازي تا دير وقت و درست كردن سيب زميني توي ذغال كه من عاشقشم ،تو هم اونجا اشتهات خيلي خوب شدهبود و اگه چند روز ديگه بيشتر مي مونديم فكر كنم ما رو هم مي خوردي ...
26 تير 1392
1