ملورينملورين13 سالگیت مبارک

عشق من و بابا

انجام غربالگري تيروئيد

روز پنجم صبح تو رو با آقاجان و مادرجون برديم يه درمانگاه توي اكباتان تا تست تيروئيد ازت بگيرن ، تو خيلي دختر خوبي بودي ، وقتي خانم دكتر خواست از كف پات خون بگيره اصلاً گريه نكردي ولي من بجاي تو گريه كردم و وقتي مي ديم ناله مي كني بيشتر ناراحت مي شدم ، بعد هم آمديم بيمارستان صارم و تست شنوايي ازت گرفتن كه خدا رو شكر همش سالم بود  
5 مهر 1390

آمدن به خانه

روز دوم من بي صبرانه منتظر بودم كه بيام خونه ، عمه فاطمه ، عمه اشرف ، ريحانه ، زن عمو مريم ، آقا جون و مادر جون ، عمه زينت و...آمده بودند كه ما رو همراهي كنند، شما هم لباساي قشنگت رو پوشيده بودي و حمام هم برده بودنت ، بابات رفته بود دنبال خريدن گوسفند ، بالاخره ساعت 16:30 آمديم خونه گوسفند كشتن ، اسپند ريختن ، عمه منير شام آورده بود ، همه عمو‌ها و دايي‌هات هم آمدند و كلي برات هديه آوردن ، من كمي خسته شده بودم و احساس درد داشتم چون خوب نتونستم استراحت كنم اما از اينكه مي ديدم همه شاد و خوشحالن ، من هم شاد شدم اينم عكس از روز بازگشت به خونه       ...
5 مهر 1390

خيلي ها براي ديدنت آمدند

ساعت 13:56 روز 20 ارديبهشت به دنيا آمدي و خيلي ها براي ديدنت آمدند ، از صبح كه عمه منير ، آقاجان ، مادرجون و پدرت بودند اما وقتي كه من رفتم توي اتاق عمل ، عمو جلال ، زن عمو فاطي ،عمو حسين ، زن عمو هما،زن عمو مريم ، عمه اشرف كه خيلي هم برات زحمت كشيد ، تهمينه ، عاطفه و مهدي ،زن دايي شهناز ،تينا و آخر شب هم دايي حسين آمدند براي ديدنت ، همه از اينكه خدا يه فرشته كوچولوي قشنگ برامون فرستاده بود خوشحال بودند ، دايي حسن ، احسان ، مليكا،زن دايي فاطي و علي و هستي ،عمه فاطمه و.. تلفني صحبت كردند .اينم 2 تا عكس كه با هم توي حياط بيمارستان گرفتند . ...
21 شهريور 1390

تولدت مبارك

بالاخره روز 20 ارديبهشت سال 90 فرا رسيد و ما بي صبرانه براي در آغوش گرفتنت لحظه شماري مي‌كرديم ، قرار بود ساعت 8 صبح به دنيا بياي كه بنا به دلايلي تا ساعت 13 طول كشيد و چه زيبا بود اين انتظار ديدنت و چه شور انگيز لحظه رسيدنت ؛ مسافر كوچك ما، فرشته كوچك خدا تولدت مبارك - بدون تا وقتي كه نفسي مي آيد و مي رود تنهايت نمي گذاريم و با تمام وجود دوستت داريم.  چند تا از اولين عكس‌‌هات رو برات گذاشتم ، همچنين عكس خانم دكتر شاه حسيني رو هم گذاشتم تا بدوني چه كسي به تو و مامانت براي حضورت تو اين دنيا كمك كرد .       ...
21 شهريور 1390

اول ارديبهشت سال نود

از تاريخ 1/02/90 تا 20/2/90 كه قرار بود شما به دنيا بياين من بايد تو خونه استراحت مي كردم ، خيلي دلم توي خونه مي گرفت ، خيلي دلم براي همكارام تنگ شده بود ولي مثل اينكه اونها اينطوري نبودن چون من همش منتظر تماس اونها بودم ولي هيچ كدوم بجز مريم مهدي نژاد و سارا بختياري زنگ نمي زدند . دلم ميخواست برم بيرون ، بيچاره بابات خيلي سعي كرد كه تو اين چند روز منو هر شب ببره بيرون ، هر روز يه غذاي خاص رو بيرون مي خورديم ، من هم خيلي سنگين شده بودم و خوب نمي تونستم بخوابم ، به هر حال يه جورايي دلم خيلي گرفته بود ، يه شب هم براي پدرت وصيت كردم و تا ساعت 3 نيمه شب گريه مي كردم چون فكر مي كردم شايد نتونم تو رو ببينم . بدون كه خيلي دوست دارم &nbs...
16 شهريور 1390

16/06/90

سلام بعد از چند ماه من بالاخره به سر كار برگشتم و تصميم گرفتم در ساعاتي كه كاري براي انجام ندارم از اتفاقاتي برات بنويسم كه تو اين چند ماه افتاده بود و من امكان نوشتن اونها رو نداشتم . دختر قشنگم دوستت دارم
16 شهريور 1390

اختلاف سن با دايي حسين

شما يه دايي بزرگ داري به اسم حسين كه مهندس استخراج معدن هست و الان داره فوق ليسانس مكاترونيك ميگيره ، داييت متولد ۲۴/۲/۱۳۵۰ است و اگه قرار باشه شما بر اساس پيشبيني دكترت به دنيا نياي( يعني ۳۸ هفتگي ) و توي ۴۰ هفتگي به دنيا بياي دقيقاً روز ۲۴/۲/۱۳۹۰ به دنيا خواهي آمد و به اين ترتيب دقيقاً با داييت ۴۰ سال اختلاف سني داري، دايي حسين اسم ملورين به معني مرواريد و برات پيشنهاد كرده كه تا الان در ايران ۲۴ نفر اين اسم رو دارن ، سال تولدت خرگوش هست كه با سال تولد پدرت يكي است ، راستي من خودم هم متولد فروردين ۱۳۶۰ هستم كه با خود من هم ۳۰ سال اختلاف سني داري .... تا حالا چند اسم رو برات كانديد كرديم - مانلي ، ملورين ، ما...
17 فروردين 1390

چهارشنبه 17 فروردين

امروز آخرين روزيست كه من قبل از بدنيا آمدن تو ميام سر كار ، امروز شما ۳۵ هفته ۲ روزت شده و دكترت ( خانم دكتر فريبا شاه حسيني ) گفته شما روز ۹ ارديبهشت ۹۰ در بيمارستان صارم كه فوق تخصصي زنان و زايمان است به دنيا خواهي آمد ، ليلي كه همكار و هم اتاقي من هست امروز نيومده وممكنه من تا مدتها نبينمش اون يه دختر به اسم سارا داره ، امروز چهارشنبه است و روز خيلي بارونيه ، نهار شركت سايپا ديزل چلو كباب كوبيده و كوفته تبريزي است كه من چون برام نهار ميارن كباب خوردم ،مدير عامل شركت آقاي محمد شيخ الاسلامي است و من در واحد برنامه ريزي اداره كنترل توليد كار مي كنم و مدير ما آقاي سعادتي است و قائم مقام اون آقاي عليپور است ، ئيسمون هم آقاي فرجي است كه وا...
17 فروردين 1390

نوزادان

ميخوام راجع به كسانيكه تقريباً با تو پا به دنياي بزرگ ميذارن و فاميلت هستن بگم ، اوليشون بچه پسر عمو سعيد من هست كه پسر عمو اكبر ميشه ، روز ۲۴ام فروردين ۹۰ قراره كه بدنيا بياد توي بيمارستان شهريار ، پسره و اونطور كه من شنيدم ميخوان اسمش رو عليرضا بذارن ، اميدوارم سالم بدنيا بياد ، دوميش بچه مهدي عمو رسول و عاطفه هست كه اون تقريباً ۲ ماه بعد از تو به دنيا مي آد ، اون هم پسره و قرار شده اسمش آرين باشه ، اميدوارم اون هم سالم بدنيا بياد تمام آرزوي ما ، سلامت شماهاست ...
17 فروردين 1390

پارك پرديسان

روز ۱۳ بدر تا ظهر با بابا محمد كار كرديم و بعد رفتيم خونه آقا جون ،‌مادرجون ماهي سفيد درست كرده بود خورديم و ساعت ۱۶ آش رشته درست كرديم و رفتيم پارك پردسان ، آش خورديم ،‌كاهو سكنجبين خورديم ، آجيل و .... و ساعت ۲۱ برگشتيم ، روز خوبي بود و فكر كنم تو بيرون و طبيعت رو خيلي دوست داري چون كلي تكون خوردي                  ...
17 فروردين 1390